تفاوت تاریخی..

ساخت وبلاگ
روزها و شبهایی که درمسیر منزل برای فرار از هزار فکر در ترافیک روزمره مسیر کار به منزل طی میشود بدون هدف در گردش در صفحات اینستاگرام تا رسیدن به مقصد سپری میشود... و اینکه تا مقصد برسم...از اینهمه بمباران خبری و اینهمه جفا و اینهمه ظلم و اینهمه کم کاری وسهل انگاری ...این همه بی عدالتی ...دلم به جوش و خروش می اید... نمیدانم چه باید انجام بدهم... چه کاری از یک عنصر ناچیز از یک قطره خرد در بین این اقیانوس سهمگین برمی اید تا ذره ای التیام درد خروش اقیانوس باشد!نمیدانم های زیادی وجودم را میگیرد...دردمندی دردش هجران کسی است که نیست ... تا این قطرات پنهان و پراکنده را گردآورد ...آشفتگی گمشده اش نبود کسی است که وجودش وحیاتش و نفسش حیات آسودگی جانهاست...این روایت را امروز از قولی شنیدم و با خود قرار میگذارم تا ۴۰ روز نذر درمان دردمندی دلهای بیقرار کنم نذر درمان اشفتگی روح های بی قرار که قرار دلشان را میخواهند....براء بن عازب می گوید:روزی نزد علی علیه الصلاة والسلام رفتم و گفتم یا امیر المومنین به حق خدای متعال از تو درخواست می کنم بزرگترین چیزی را که پیامبر صلی الله علیه و آله تو را به آن مخصوص گردانیده ( و به کس ديگر نفرموده) از میان مطالبی که خدای متعال جبرئیل را بدان فرستاده و جبرئیل هم پیامبر را مخصوص به آن کرده ، مرا به آن مخصوص گردانی.حضرت فرمودند : اگر این درخواست را نمی کردی هرگز آنچه را خواستی نشر نمی دادم تا اینکه از دنیا برم ( آنچه در خواست کردی این است که ) هر وقت خواستی خدا را به اسم اعظمش بخوانی شش آیه اول سوره حدید را بخوان ، سپس آیات آخر سوره حشر از (( هو الله الذی لا اله الاّ هو )) تا آخر را بخوان ( یعنی سه آیه آخر سوره حشر ) وقتی تمام کردی بگو یا من هو کذلک اف تفاوت تاریخی.....ادامه مطلب
ما را در سایت تفاوت تاریخی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bii-del بازدید : 155 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 19:02

آقای من ... آمده ام .. دلشکسته ام اما... زیر بار هزاران فشار غم و غصه که این شبها تمام مرا درهم میفشرد حس شکستن و فروریختن و آوار شدن تمام آنچه که عشق مینامیدمش را علاوه کنید بر دار و نداری که به پیشگاه آورده ام...آقای من... رفته بودم ... که روزی باز گردم خندان ... شادان و بنشینم در جوارتان و از عمر رفته این دوسالی که ندیده بودمتان بگویم و از وفای عهدهایم از رسیدنهایم بهتان مژده دهم... اما ...اما اکنون که بازگشته ام... نمیدانم چرا زارم! چرا سرافکنده ام ...چرا در خود تنیده ام ...رها نشدم که هیچ در تنگی پیله ای از گناهان که سیطره ام کردند در حال جان دادنم!آقای من ...خواهم رفت... چیزی ندارید که توشه ی این سفر پر پیچ و خم دنیایم کنید! حرفی ندارید بزنید که تسکین دهنده این سینه شرح شرحه از داغ تنهایی شود؟ من به پای خود نیامده ام این را شما هم میدانید ... دعوتم کردید که آمدم ... نه به واسطه خودم! که خودم ارزش دعوت شدن نداشتم ... به واسظه پدرم ... به واسطه کسی که عمری را زیسته در مدار سادگی و خدمت به پدر و مادرش! من بی ارزش که دعوت نبایست میشدم ؟! من خود را به او چسباندم و طفیلی او شدم که به مهمانی شما بیایم و خود را جیره خوار محبت شما کنم!من ...همان طفلی ام که در کودکی در تعظیلات تابستان دوست داشتم روزی نوبت به من برسد تا به سرکار پدرم بروم که دستانم را بگیرد و مرا در کوچه پس کوچه های تهران بچرخاند و بعد به ناهار چلو کبابی بازار تهران کیف هزار کوک دنیا را بدهد ... وچه شاد و خوشحال میشدم ...اما اکنون ...من ... همان طفیلی هستم که سرافکنده از بد عهدی هایم ...دل شکسته از بی حرمتی هایم ... دستان پدر را گرفته ام تا با هزار کیف و کوک نهفته در دل صافش در آستان شما بایستم و عقده بگشایم و گوی تفاوت تاریخی.....ادامه مطلب
ما را در سایت تفاوت تاریخی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bii-del بازدید : 23 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1402 ساعت: 16:30

هرسال محرم غریب تر میشوند
در کنار دریایند و اما تشنه تر میشوند

بیا و برگردان زورق شکسته مان را
دارند حرهایتان ، یزید میشوند...

مرداد ۱۴۰۲

محرم امسال غریبیم غریب....

نوشته شده در یکشنبه یکم مرداد ۱۴۰۲ساعت 10:6 توسط م.ب| |

تفاوت تاریخی.....
ما را در سایت تفاوت تاریخی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bii-del بازدید : 41 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 16:03

هرسال این موقع ها فشار درد و غم است که روی دلم سنگینی میکندهرسال همین موقع و همین شبها به خود میگویم چرا نمی‌میربم ازین غم ازین غصه ازین درد...هرسال همین زمان قصه ی پر غصه تنهایی و غربت را به گوش می‌شنویم و به دل میشکنیم و به عمر پیر میشویم ... وقتی به ته ماجرای عمر نزدیک میشویم حیران میرویم ....دلم این حیرانی را نمی خواهد دلم میخواهد مطمئن بروم، این شبها اگر قطره ای از سنگ پاره دلم شکست و جاری شد از چشمه ای که سالها خشکیده بدان در پی قرار است نه فرار!بدان که این شبها من راه را گم کرده ام ،من این شبها هر شب بعد از شنیدن هر قصه ی غصه ،به خود نهیب میزنم که چرا نمی میری چرا آب نمی شوی وقتی این قسمت زیارت ناحیه مقدسه را می شنوی....تَطَؤُكَ الْخُيُولُ بِحَوافِرِها، وَتَعْلُوكَ الطُّغاةُ بِبَواتِرِها.اسب‏ ها با سم ‏هايشان تو را لگدكوب كردند و طغيان‏گران تو را با شمشيرهايشان ضربه مى ‏زدند.قَدْ رَشَحَ لِلْمَوْتِ جَبينُكَ، وَاخْتَلَفَتْ بِالْإِنْقِباضِ وَالْإِنْبِساطِ شِمالُكَ وَيَمينُكَ،عرق مرگ بر پيشانيت نشست. و راست و چپ بدن مباركت را با جمع كردن و گشودن جابجا مى‏ كردى.تُديرُ طَرْفاً خَفِيّاً إِلى رَحْلِكَ وَبَيْتِكَ، وَقَدْ شَغَلْتَ بِنَفْسِكَ عَنْ وُلْدِكَ وَأَهاليكَ،و با گوشه چشم به خيام و حرمت نگاه مى‏ كردى، و مصيبتى كه بر تو وارد مى‏ شد تو را از فرزندان و اهل بيتت به خود مشغول ساخته بود،غریب ترین فرزند آدم...این روزها هم غربت ات فریاد میزند... عده ای بر سر جنازه ات که هزار اندی سال است در صحرای طف بر زیر تلالو آفتاب جهل مانده است نان میخورند اشک میریزند و هیچکس غیرت نمیکند تن سوخته مانده در این آفتاب خشن را بپوشاند تا مرهم دلهای بی تاب باشدمن مانده ام کسانی که در مقابلت قتال ک تفاوت تاریخی.....ادامه مطلب
ما را در سایت تفاوت تاریخی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bii-del بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 16:03

در اوایل نیمه دوم زندگی ام برخی چیزها روحم را وقتی که مینشینم و با خود خلوت میکنم میخراشد...باور کنیم یا نکنیم این خراشهای روح بعدا تبدیل به حسرت یا چیزهایی شبیه آن ٔ‌ٰٰ؛  حس یک نقصان در روح را یدک میکشند میشود ....مثل دیدار با پدر و مادر....دیداری که میدانم اگر در گوشه ای ازین روزمرگی هایم برایش وقت بگذارم بعدها حسرتش را کمتر و درد نقصانش را کمتر می کند....پدر عزیزم میدانم اینجا را هیچوقت شاید نبینی و نخوانی...ولی این را برای خودم مینویسم که بعدها با دیدنش ساعتها زار بزنم و ساعتها خودم را در حسرت ناشی از جریان زندگی سرزنش کنم و روح خودم را بخراشم از غوطه ور کنم دردی که مثل مرگ گریبانگیرم خواهد شد ؛گو آنکه من ایه کل نفس ذایقه الموت را چندین بار در زندگی ام را مجبور به تحمل کردن باشم.... مرا ببخشید که با واژه ی سخیف کمی کار دارم و کمی درگیر هستم و کمی ...های دیگر فرصت دیدنتان را برخود محروم میسازم ... مرا ببخشید که جوابی برای این حرفتان که چرا کم پیدایم ندارم! ومسیر این زندگی که سراسر رنج است را مجبورم با رنجی دیگر افزونتر کنم .... نوشته شده در چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ساعت 15:39 توسط م.ب| | تفاوت تاریخی.....ادامه مطلب
ما را در سایت تفاوت تاریخی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bii-del بازدید : 78 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 11:11

دخترم....

امید تنها هدیه این روزهای من به آینده توست....
چیزی که این روزها برای باور آن نیاز به چیزی شبیه معجزه دارم....

پ.ن: بماند به یادگار اولین سال تولدت

+ آن موقع ها نمیدانستم خداوند به من اینقدر توجه و لطف داشته باشد...

نوشته شده در شنبه هفدهم دی ۱۴۰۱ساعت 13:28 توسط م.ب| |

تفاوت تاریخی.....
ما را در سایت تفاوت تاریخی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bii-del بازدید : 64 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 11:11

مهربانترینم...امروز را که نفس کشیدم خاطرم آمد دومین روز از ماه رجب است... گاهی اوقات که در خلوت تنهایی ام غوطه ور میشوم یاد آن نجواهای آهسته ام با تو و زمزمه دعایی که سرآخر به اهنگ ختم میشد میافتم ....؛یامن ارجوه لکل...بعد از یک سنی یا بهتر بگویم اگر بخواهم سن را درگیر نکرده باشم بگویم بعد از یک جایی انگار چیزی در ذهنت باقی نمیماند و هر آنچه که ازیاد داشتی جای خود را به زمزمه میدهد! انگار سالها گذشته مثل فیلم از پس اعماق چشمانت میگذرد برخی هاشان رنگ دارد و برخی هاشان سیاه سفید و برخی هم مات ! ولی صداها و زمزمه ها و نجواها در ضمیرت باقی مانده اند وتو حسشان میکنی ...یامن ارجوه لکل خیر...بقیه اش را هرچی کنکاش میکنی بر زبان بیاوری انگار محو میشود و کلماتی منقطع صف میکشند مثل ...حرم شیبتی من نار و... جمع و جور کردنش سخت میشود ولی حسرتش میماند و آهنگی که با دهان بسته و چشمانی بسته زمزمه میکنی....مهربانترینم ... خیرگی کار ماست... و خیره شدن بعد ازین همه انگار سرنوشت محتوم من است به نقطه ای از اتاق یا گوشه ای ازین لپتاب و کیبردش که دارم واج آرایی وصف حالی را میکنم که همه اش زمزمه هست ولی کلامی ندارد!من این بازی خیره شدن را از برم ... گاهی نشاندهنده اشفتگی است ...گاهی حسرت و الان هم درماندگی...من به مهربانی تو خیره شدم من به اتصال این رشته باریکی که از قلبم به دستان پرمهرت مرا این سو و آن سو میفرستی خیره شده ام... خیرگی ام را ببخشای و این رشته را مگسل... و هرجایی که خیر و برکتی که تو برایم میپسندی بکشان مرا... نوشته شده در سه شنبه چهارم بهمن ۱۴۰۱ساعت 14:49 توسط م.ب| | تفاوت تاریخی.....ادامه مطلب
ما را در سایت تفاوت تاریخی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bii-del بازدید : 80 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 11:11

آرزوی رود پیوستن به دریاست...جریانهای انحرافی رود اما، بزنگاه مرداب شدن یک رود را ناگزیر میکند،حتی سدهای زندگی نیز آرزوی دریا شدن را نمی‌توانند به کشتن دهد و رود مسیر خود را به دریا از فرازها و نشیب‌های زیادی خواهد پیدا کرد.اما کدام‌رود به کدام دریا میرسد،انتخابش در این ماتمکده ی انتخاب سخت است...در مسیر کدام جریان میتوان خود را سپرد بدون هیچ نگرانی از رسیدن به آغوش دریا...در پیچ و تاب دهلیزهایی کدام‌رود میتوان نفرین مرداب شدن را به جان نخرید،و از مسیل کدام سد در زندگی میتوان به خروش گریخت...حسین من... خود را در مسیل رسیدن به تو رهانیدم... بی هیچ امیدی ازین دنیای وارونه..بی هیچ برداشتی از گردابهای برون و درونم...بی هیچ چشم داشتی از خودم و ازتو..فقط به اطمینان از رسیدن به آغوش دریاییت....دریاب ما را...برسان مارا.... نوشته شده در سه شنبه یازدهم آبان ۱۴۰۰ساعت 6:1 توسط م.ب| | تفاوت تاریخی.....ادامه مطلب
ما را در سایت تفاوت تاریخی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bii-del بازدید : 95 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 19:15

آنقدر به ما گفته آمد که در حریمت کم نخواهیم،اقای من ایراد از ماست که نمی‌دانیم چه گرانسنگ و زیاد است و چه کم و دون...آقای من ذهن دو دو تا چهار تای من کم و زیاد را در کمتر یا بیشتر شدن مادیات میبییند،ودل بی دلم هم‌ در مسابقه ای که با عقل دو دو تا چهارتایم دارد هم معیار کم و زیادی را در طلب بیشتر توجه و و خودخواهی های دیگر میداند.آقای من بر من عفو کن بر این نفهمی ام براین نادانی ام آنچه از سلامتی و عاقبت بخیر و عافیت نزدیکانم خواسته ام را به تقربت عنایتی بفرما..آقای من آنچه از مادیات خواسته ام در قبال آنچه که الان طلب خواهم نمود بی مقدار است...آقای من دریاب حال دلی که در طوفان گناهان غبار آلود و بیمار گردیده است،اقای من دریاب دلی را که سرگشته است از گناهان،دریاب دلم را  ...آقای من دریاب حال دلی که محتاج و پریشان در گوشه ای از این حرم مطهر سر به زیر انداخته واز فرط عذاب وجدان نیمه بیدارش در حال سوختن است....آقای من قلب را به نور محبتت بیافروز، قلبم را در حریمت نگهدار گرچه جسمم را هزارها فرسنگ دور خواهم برد،اما بگذار بدانم که در محضرت همیشه حی و حاضرم،تا به گناهان کوچک و بزرگ به سرم حضورتان فکر نکنمآقای من شهادت در راه حق را نصیبم کن... اگر از هم اکنون قرار بر دلم هست که همیشه حی و حاضر در محضرت بتپد،ارزوی دیرینه ام را به لطفت بپذیر...آقای من اگر سرنوشت در  مسیرش نتوانست این قلب و جسم بی صاحب را به صاحبش برساند از فرزندانم و ذریه ام را به مرتبه جهاد در کنار فرزندت نصیب کنآقای من ...من ،بی دل،بی کس،بی یار،بی جان،بی وجود در این مکان مقدس با توجه شما خودم را خواهم یافت نگاه به گنه کاری و سنگینی ام نکنید ... به آبروی باب الحوائج.... به آبروی قمر منیر بنی هاشم... دریاب مرا . تفاوت تاریخی.....ادامه مطلب
ما را در سایت تفاوت تاریخی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bii-del بازدید : 113 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 19:15

قسمت اول:من همیشه سخت ترین تصمیماتم را در سخت ترین شرایط زندگی ام گرفته ام...شاید این جمله بدیهی باشد که ما آدمها همیشه این گونه ایم ...در پاسخ بله همه آدمها تا دریک شرایط سخت قرار نگرفته آند تصمیم نمیگیرند ،اما واقعیت مطلب در اختیار داشتن این تصمیم گیریست .یعنی ما میتوانیم در شرایط سختی که با آن روبرو هستم و با آنالیز عدم قطعیت ها تصمیم بگیریم یا نگیریم! یعنی آن جمله بدیهی که همه فکر میکنند در وهله اول همه انسانها در شرایط سخت تصمیمات سختی می‌گیرند در صد و نودی  از موارد منتج به وفق دادن یا عدم اجرای تصمیمات گرفته شده میگردد.به وضوح آدمهای زیادی را در اطراف میبینیم که سالهای سال تصمیم به انجام کاری می‌گیرند ولی سالهای سال آن را انجام نمی‌دهند .اما من ..اکنون برگشته ام به هشت یا نه سال پیش ....ادامه دارد... نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم آذر ۱۴۰۰ساعت 6:41 توسط م.ب| | تفاوت تاریخی.....ادامه مطلب
ما را در سایت تفاوت تاریخی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bii-del بازدید : 123 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 19:15