خراش روح

ساخت وبلاگ

در اوایل نیمه دوم زندگی ام برخی چیزها روحم را وقتی که مینشینم و با خود خلوت میکنم میخراشد...
باور کنیم یا نکنیم این خراشهای روح بعدا تبدیل به حسرت یا چیزهایی شبیه آن ٔ‌ٰٰ؛  حس یک نقصان در روح را یدک میکشند میشود ....
مثل دیدار با پدر و مادر....
دیداری که میدانم اگر در گوشه ای ازین روزمرگی هایم برایش وقت بگذارم بعدها حسرتش را کمتر و درد نقصانش را کمتر می کند....

پدر عزیزم میدانم اینجا را هیچوقت شاید نبینی و نخوانی...ولی این را برای خودم مینویسم که بعدها با دیدنش ساعتها زار بزنم و ساعتها خودم را در حسرت ناشی از جریان زندگی سرزنش کنم و روح خودم را بخراشم از غوطه ور کنم دردی که مثل مرگ گریبانگیرم خواهد شد ؛

گو آنکه من ایه کل نفس ذایقه الموت را چندین بار در زندگی ام را مجبور به تحمل کردن باشم.... 


مرا ببخشید که با واژه ی سخیف کمی کار دارم و کمی درگیر هستم و کمی ...های دیگر فرصت دیدنتان را برخود محروم میسازم ... 
مرا ببخشید که جوابی برای این حرفتان که چرا کم پیدایم ندارم! ومسیر این زندگی که سراسر رنج است را مجبورم با رنجی دیگر افزونتر کنم ....

نوشته شده در چهارشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۱ساعت 15:39 توسط م.ب| |

تفاوت تاریخی.....
ما را در سایت تفاوت تاریخی.. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bii-del بازدید : 78 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 11:11